سلام اینم جواب 👇 راستی تاج یادت نره
بخش آغازین (مقدمه) : من پدرم را خیلی دوست دارم. او با من بسیار مهربان است و هر وقت از سر کار به خانه می آید مرا بغل می کند و می بوسد و با من بازی می کند.
بخش میانی (بدنه) :
بند اول: زمانی که من کار اشتباهی انجام می دهم و مادرم از دست من عصبانی می شود، پدرم به او می گوید اشکالی ندارد او هنوز بچه است و ممکن است اشتباه کند. او بعد از این که با مادرم صحبت می کند برای من توضیح می دهد که چرا نباید آن کار را انجام می دادم و من به او قول می دهم دیگر آن اشتباه را تکرار نکنم.
بند دوم: پدرم هر روز صبح زود از خواب بیدار می شود و سر کار می رود و شب به خانه بر می گردد. او به خاطر ما کار می کند تا ما بتوانیم وسایلی که دوست داریم را بخریم.
بند سوم: آخر هفته که پدرم سر کار نمی رود ما را به پارک و شهر بازی می برد و برایمان خوراکی های خوشمزه می خرد. در آن جا به همه مان خیلی خوش می گذرد.
بند چهارم: من فکر می کنم پدر من می تواند همه مشکلات را حل کند، اما مادرم می گوید فقط خدا می تواند این کار را انجام دهد و ما آدم ها ممکن است نتوانیم همه ی مشکلات را حل کنیم، اما خدا این قدرت را به پدرها داده است تا جایی که می توانند از ما حمایت کنند.
بخش پایانی (نتیجه گیری) : پدرها برای ما بچه ها هر کاری انجام می دهند تا ما راحت زندگی کنیم و خوب باشیم، ما هم باید همیشه به پدرهایمان احترام بگذاریم و به حرف های آن ها گوش کنیم.